*بلورین بانو*

*بلورین بانو*

اینجا منم و یه دنیای خیلی بزرگ
*بلورین بانو*

*بلورین بانو*

اینجا منم و یه دنیای خیلی بزرگ

شیراز/کتاب برای فاطمه

این روزا شاید تعداد انگشت شماری از دوستان بیان وبلاگم ولی خیلی دلم میخواد به یاد خاطرات خاک گرفته دوران  رونق وبلاگستان اینجا رو به روز کنم. چه قدر دلم واسه اون روزا و دوستان رنگ و وارنگ و یه عالمه وبلاگای به روز شده تنگ شده. چه حال و هوایی داشت که هیچ کدوم و الان تو شبکه های مجازی پیدا نمی کنی. یادش به خیر واقعا!!! 

هیعععیییییی روزگار!!! 

ما یه دو روزیه که از شیراز برگشتیم. واقعا مسافرت با بچه کوچیک سخته. من یکی که از کت  کول افتادم. کتفم که دو سه سال پیش سپرده بودمش دست فیزیوتوراپ برام سالمش کنه دوباره به صدا در اومد تو مسافرت و واقعا داغونم کرد. اما الان خدا رو شکر بهتره ولی این خوب شدن ها دیگه عاریه ایه و نباید کار سنگین باهاش انجام بدم. این درد به خاطر جای کیفه. چون قبلا که دکتر رفتم هیچ دلیلی برای دردم پیدا نکرد و تجویز فیزیوتوراپی داد که با همونم خوب شد ولی البته نصفه نیمه چون گفت باید رعایت کنم تا درد نگیره.

دکترای شیراز رو هم رفتیم که باید البته دوباره برگردیم. و من موندم با این کار دشواااار چکار کنم. خداااااا به دادم برس!!!

روز آخر هم رفتیم مجتمع های تجاری شیراز و من از ستاره فارس یه پالتو خریدم و حامی یک کاپشن. شبش هم رفتیم زیتون و چیزی نشد بخرم چون عجله ای شد و ما نه و نیم بلیط داشتیم که نشد با فراغ بال بگردم و در آخر هم برگشتیم شهرمون. اینم از مسافرت ما...

سر شب رفتیم برای خانم گل کتاب خریدیم. چند وقتی بود که می خواستم براش یه چند تا کتاب بخرم ولی فرصت نمی شد. تا امشب که جور شد و رفتیم. چند شبی بود که خانم گل با شعر لالایی یه دونه کتابی که داشت به خواب می رفت منم مصر شدم زودتر براش کتابای جدیدتر بخرم تا به ذوق اونا بیاد تو رخت خواب. از موقعی هم که کتابارو خریدم براش فقط کلید کرده رو یکی از شعرای یکی از کتابا که اسمش اتو هست و فقط می گه اتو برام بخون. حالا ببینم روزای دیگه چکار می کنه.

اینم از اتفاقات این روزا. چیز دیگه ای به ذهنم نمی رسه.

می دونم کمتر کسی میاد اینجا رو می خونه اما من نمی خوام اینجا خاک بخوره. پس سعی می کنم هر چند وقت یه بار بنویسم.

نظرات 7 + ارسال نظر
نسیم دوشنبه 22 آذر‌ماه سال 1395 ساعت 01:44 http://www.kharnebesht.blogsky.com

سلام اوه اوه چه گرد و خاکیه سرفه م گرفت اوهو اوهو خخخ

خخخخخخخخ

عسل دوشنبه 22 آذر‌ماه سال 1395 ساعت 11:53

سلام بلورین بانوووو
منم یه چند وقتی نبودم اما برگشتم و مینویسم :)

آره دیدم. نمیدونم نظراتم رسید برات یا نه

مهدی دوشنبه 22 آذر‌ماه سال 1395 ساعت 11:58 http://ashegh-bi-gharar.persianblog.ir/

نسیم دوشنبه 22 آذر‌ماه سال 1395 ساعت 19:56 http://www.kharnebesht.blogsky.com

بعدا می بینیم اینا رو می گیم چه مغز کسشر پروری داشتیم
مخصوصا من با این خواب دیدنم :)))

می بینیم که ذهنمون رو چیا زوم می کرد و می نوشتیم که حالا واقعا برامون شاید اهمیتش خیلی کم شده باشه.

گلابتون بانو سه‌شنبه 23 آذر‌ماه سال 1395 ساعت 00:12

سلام.
کار بسیار خوبی کردی که نوشتی. منم خیلی دلتنگ روزای قدیمم هیچ جا مثل وبلاگستان نمی شه!

سلام
وتقعا همین طوره

عسل سه‌شنبه 23 آذر‌ماه سال 1395 ساعت 20:49

نه نیومدههه:(

واییییی یعنی انگار پرشینی ها کلا برام تایید نمی دن نظراتشون. به هر کی پیام دادم نرسید. نمی دونم چکار کنم. با مرور گر دیگه هم امتحانکردم نشد.من چکار کنم؟

fatemeh پنج‌شنبه 25 آذر‌ماه سال 1395 ساعت 22:46 http://fatemeh92ali.blogsky.com/

همش تقصیر این اینستاگرامه

آره این اینستای بی چشم و رو

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد