-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 12 شهریورماه سال 1396 16:20
دلتنگم!
-
خداحافظ سال نود و پنج خاکستری من!
دوشنبه 23 اسفندماه سال 1395 21:05
اسفند ماه و از همیشه دوست داشتم. جدای از تکاپوی این روزها هوای بهاری اسفند و بوی خوب بهار نارنج توی شهرم واقعا جذابیت این ماه و دو چندان می کنه. به خاطر این همزمانی هاست که اسفند ماه همیشه برام خاص بوده و بهترین حس و منتقل می کنه بهم. تا یادم نرفته اینم بگم که هفت اسفند بود که با بابام و حامی رفتیم شیراز واسه دکتر چشم...
-
این روزهای پر در و گوهر من! خخخخخخ
شنبه 16 بهمنماه سال 1395 17:52
تولد خانم گل و هم پنج شنبه سی دی ماه همراه دختر عموی یه ساله ش برگزار شد و خیلی خوش گذشت. اما چشماتون روز بد نبینه. فاطمه از شنبه مریض شد طفلی. اول تب گرفت و بعد هم علائم سرماخوردگی کم کم بروز کرد. منم دو سه روز بعدش مریضی و از فاطمه گلی گرفتم و دو تامونو حسابی تو رختخواب خوابوند. خلاصه که نتیجه ش شد دکتر رفتن و دارو...
-
لینک تکانی و ورزش
پنجشنبه 9 دیماه سال 1395 17:49
دلم نمیخواد بی معرفت باشم و لینک ها و دوستان قدیمی رو حذف کنم اما به خاطری که نمی خوام غر غرو به چشم بیام دلیل اول حذف یه سری از لینک دوستان تو دلم باقی می مونه. فقط دلیل دومش می مونه که اونم مشخصه. دیگه وبلاگاشونو به روز نمی کنن. منم یه لینک تکونی اساسی کردم. البته یه سری لینک جدید و قراره اضافه کنم که باید از صاحبان...
-
تولدانه از برای دختر گلی
پنجشنبه 9 دیماه سال 1395 17:17
تولد دخترگلی نزدیکه و من دارم یواش یواش تدارک یه جشن کوچولو رو می بینم. پارچه لباسیشو که خریدم دادم مامانم براش یه لباس بدوزه. کیکش و هم قراره به یه خانم که کارای تو پیجش و دیدم و پسند دارم سفارش بدم و خرید تزئینات جشن که البته از جشن تولد پارسالش برام مقداریش مونده و امسال در حد همون بادبادک و یه ریسه ال ای دی هفت...
-
یلدای ما
جمعه 3 دیماه سال 1395 16:57
شب یلدا هم اومد و رفت. خیلی خیلی سنت قشنگیه. ولی ای کاش همه اقوام دور هم جمع می شدن و این جمع شدن منحصر به پدر و مادر و خواهر برادر تنها نمی شد. لااقل برای ما که اینجوری بود. فقط مامان خودم و پدر شوهر و مادر شوهر و یکی از برادرشوهرام بودن و بس. حتی بابام و داداشمم نبودن. داداش به خاطر مشغله ورزشیش نتونست بیاد و بابام...
-
تغییرات
سهشنبه 23 آذرماه سال 1395 13:49
این روزا تصمیم دارم کارایی رو انجام بدم که صحیحه و البته من به دلیل تنبلی از انجامشون صرف نظر کردم. مثل اینکه دستکش ظرف شویی رو موقع ظرف شستن حتما بپوشم و اینکه نخ دندون و به صورت مرتب هر شب استفاده کنم رژیممممممممم غذایی شامل نخوردن شکلات و شیرینی و کمتر خوردن غذاهای پر کالری و خوردن بیشتر میوه و سبزیجات و ورزش کردن...
-
شیراز/کتاب برای فاطمه
دوشنبه 15 آذرماه سال 1395 17:15
این روزا شاید تعداد انگشت شماری از دوستان بیان وبلاگم ولی خیلی دلم میخواد به یاد خاطرات خاک گرفته دوران رونق وبلاگستان اینجا رو به روز کنم. چه قدر دلم واسه اون روزا و دوستان رنگ و وارنگ و یه عالمه وبلاگای به روز شده تنگ شده. چه حال و هوایی داشت که هیچ کدوم و الان تو شبکه های مجازی پیدا نمی کنی. یادش به خیر واقعا!!!...
-
در هم بر هم!
یکشنبه 7 آذرماه سال 1395 18:27
باورم نمیشه که بعد از مدت ها شهرم بو و رنگ باران به خودش گرفت.تا دیروز بارش ادامه داشت. خیلی روزای عالی و دلچسبیه. لطافت هوا آدم و به وجد میاره.امیدوارم امسال زمستون پر باری داشته باشیم. چون واقعا بارون برای ماهایی که بارش کم داریم نعمت بزرگیه. همیشه پاییز و بهار قشنگترین حس رو برای من داشتن اما پاییز یه چیز دیگه است....
-
یه پست بی نام و نشان
چهارشنبه 17 شهریورماه سال 1395 16:38
-
چشم زخم
چهارشنبه 17 شهریورماه سال 1395 15:28
میبینی چند وقته نیومدم اینجا؟ وایی چه سکوتی گرفته اینجارو. چه گردو غباری. اینجا شده متروکه. باید یه دستی به سرو روش بکشم بلکه هم بشه مثل اولش. ماه قبل اومدم بنویسم و البته نوشتم اما گویا زمان کاربریم تو بلاگ اسکایی تموم شده بود منم تا ثبت برای چرکنویس زدم برام صفحه یوزر و پسوورد رو آورد و کلا متنم و قورت داد. منم...
-
همه از خداییم و تنها به سوی او بازمیگردیم
دوشنبه 24 اسفندماه سال 1394 01:40
چه قدر سخته دم عید عزادار شدن اونم برای کسی که اینطور بی خبر و ناگهانی این دنیای پر هیاهو و البته پوچ رو ترک کنه. شنبه خبردار شدم پرونده دختر خاله یکی از دوستان نزدیکم بسته شده و همسر و دختر نوجوان و پسر نه ساله ش رو تو این دنیا تنها گذاشته. الان همه شون عزادارن اونم دم عیدی که همه آماده میشن برای جشن سال نو. اون خانم...
-
اسفند ماه
شنبه 15 اسفندماه سال 1394 13:41
سلام به دوستای گلم. این مدت واقعا وقت نداشتم بیام و اینجا رو به روز کنم. هر فرصتی که به دست می آوردم و خانوم گل خواب بود من سریع می رفتم سراغ یادگیری بافتنی با دومیل و قلاب. البته اینم بگم هنوز چیزی نبافتم به جز دو تا دونه پاپوش که اونم فقط یه لنگه رو بافتم.بقیه چیزایی که بافتم سریع شکافتم و فقط در حد یادگیری بوده. ان...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 30 آبانماه سال 1394 19:43
سلام به دوستان همیشه مهربانم آبان نودو چهار هم داره تموم میشه و من هنوز درگیر کلاسم زیاد حرف خاصی هم برای گفتن نیست...دلم میخواد از روزمرگی هام بنویسم ولی اصلا وقت نمیشه... ان شاءالله زمستون تموم بشه روز طولانی تره بهتر میشه بیام اینطرفا...علی الحساب این و داشته باشید تا بعد...امیدوارم وقت بشه بیام وب دوستان عزیزم
-
خبر از خودم
چهارشنبه 29 مهرماه سال 1394 22:40
وایی من چند وقت نیومدم اینجا؟ فکر کنم بیشتر از یک ماه و نیم میشه که حتی نرسیدم منوی مدیریت رو باز کنم...من همه ش گرفتار بافتنی و کلاس بافتنی بودم و اینقدر سرم گرم بود که نرسیدم بیام ینجا...دلم خیلی تنگتون شده... خب گفتم خبری از خودم بهتون بدم و باز برم غیبت کبری البته شایدم صغری...معلوم نیست...ببینم کی من فرصت می کنم...
-
تغییرات خانم گل و مهمونی و تولد
پنجشنبه 12 شهریورماه سال 1394 18:04
این روزایی که دارن میگذرن روزایی هستن که مرتب شاهد تغییر و تحول تو خانم گل هستم تغییراتی که برام واقعا جذابه...از ماما گفتنش که تازه دو روزه شروع کرده اونم دو سه بار بیشتر نگفته...از نشستنش که با کمک میتونه بشینه و از حرکت رو به جلوش که اونم تازه دو سه روزه حسابی داره تلاش میکنه برسه به هر نوع وسیله ای که قابل دست...
-
روز دختر
یکشنبه 25 مردادماه سال 1394 14:24
حامی خیلی به مناسبت های خاص پایبنده از شادی ها و تولد ها و عید ها و غیره برای عیدی دادن و مراسم های سنتی رو انجام دادن گرفته تا مناسبت های عزاداری خصوصا عذاداری های امام حسین و غیره... اینا رو گفتم که بگم دو روز پیش حامی میگفت روز دختر به خانم گل چی بدیم؟ که خودشم جواب خودشو داد گفت لباس خوبه؟ منم که چند روزی بود...
-
حس خوب خرید و تمیزی
سهشنبه 20 مردادماه سال 1394 17:58
اول از همه بگم دوستای وبلاگیم که رمز میخوان بگن براشون بفرستم البته همون رمز قبلیه است ولی گفتم شاید بعضی ها فراموش کرده باشن... دیروز بالاخره فرصت شد بیام پای کامپیوتر و عکسای خانم گل و براتون بذارم ببینید...از زمان تولدش تا حالا... دو هفته پیش بعد از بالا پایین کردن یه عالمه مغازه کفاشی بالاخره تونستم دو جفت کفش...
-
بالاخره خانم گل ما...
دوشنبه 19 مردادماه سال 1394 18:33
-
تابستون نگو بلا بگو!
پنجشنبه 1 مردادماه سال 1394 17:07
الان دلم یه جای خوش آب و هوا میخواد برای گذران تابستون. اینجا بس که هوا گرمه و آفتاب کله آدم و داغ که چه عرض کنم جزغاله میکنه جرأت نداریم از خونه بیرون بیاییم. تنوع خیلی تو زندگی خوبه از مسافرتش بگیر تا تو تغییر فصل و ماه و سال و تنوع تو مناسب ها و غیره...اما من از بین این ایام متنوع هیچ وقت از رسیدن تابستون استقبال...
-
من و خانم گل از پارسال تا به امسال
چهارشنبه 17 تیرماه سال 1394 02:47
نمیدونم چرا ما ماه رمضان و تنها تو نخوردن میدونیم...البته من خودمو میگم...پارسال و امسال که من نتونستم روزه هام و بگیرم به کل انگار بقیه اعمالشم سختم میشه انجام بدم...انگار دست و دل ندارم واسه انجام اعمال و خوندن دعا و قرآن و غیره...البته شاید همون نخوردنه باعث خیلی از اتفاقات خوب تو آدم میشه...شاید یادمون باشه که با...
-
استرس این روزام
شنبه 13 تیرماه سال 1394 01:57
از شروع ماه رمضون نمیدونم چرا خانم گلمون شدیدا گریه ای شده. یعنی فقط کافیه بذاریمش سر جاش چنان جیغای بنفشی میکشه که دیدن داره...نمیدونم چشه...شاید گرسنه است و شیرم کافیش نیست و یا از دندونشه و یا دلش درد میکنه...کلافه شدم...حالا سر شش ماهگی باید ببرمش بهداشت ببینم چی میگه در مورد وزنش البته اگر دیدم ادامه پیدا کرد...
-
تجربه ها خوب
سهشنبه 19 خردادماه سال 1394 18:26
من مدتیه عاشق شیرینی درست کردن شدم! تجربه جالبیه برام...هر دستوری که به نظرم جالب و خوشمزه و صد البته راحت و قابل درست کردن باشه و ببینم فوری درستشون میکنم...خلاصه این روزا تو فکر شیرینی های خوشمزه هستم...البته مدتیه غذا هم اضافه شده...دلم از غذاهای تکراری زده شده...منم دست به کار شدم و سرچ کردم و دستور کوفته تبریزی...
-
سلام بیست و نه سالگی
شنبه 19 اردیبهشتماه سال 1394 17:43
امروز سالگرد تولدمه...امروز با بیست و هشت سالگی خداحافظی کردم و به بیست و نه سالگی سلام دادم...بیست و نه سالگی که با طعم مادرانه همراه شده... دلم واسه همه دوستان تنگ شده...دلم واسه اون روزای پر رفت و آمد وبلاگی هم تنگ شده ولی چه میشه کرد از این روزمرگی هایی که وقت واسه آدم نمیذاره...گاهی یه نگاهی بهتون میندازم ولی...
-
فروردین خود را چگونه گذراندید؟(:
دوشنبه 24 فروردینماه سال 1394 22:09
سلام به دوستای گلم... عید هم اومد و رفت...به همین زودی و به یک چشم به هم زدن رسیدیم به آخرای فروردین...اگر الان ازم قبول کنید عید گذشته رو تبریک بگم و آرزوی سالی خوب در یازده ماه باقی مونده سال براتون داشته باشم... تعطیلات ما خیلی عادی و بدون هیچ برنامه خاصی گذشت...تنها برنامه ما دید و بازدید عید بود که به جز دو بار...
-
اندر احوالات اسفند من و فاطمه
پنجشنبه 21 اسفندماه سال 1393 14:05
سلام به همه دوستان با یه دنیا محبت...قبل از هر چیز بگم من نمیدونم چرا نمیشه از طریق گوشی برای دوستای بلاگفایی کامنت بذارم...اونا به بزرگی خودشون منو میبخشن دیگه...فقط بدونن من میخونمشون... وایی من عاشق ماه اسفندم...اسفندی که توش پر از جنب و جوش برای شروع سال جدیده...چند شب پیش با حامی رفتم و یه جفت کفش خریدم...من هنوز...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 3 اسفندماه سال 1393 13:18
سلام به دوستای گلم خیلی دلم میخواست زودتر از اینا بیام اینجا ولی واقعا نشد...اما حالا هستم اگر خدا بخواد... فاطمه هم سلام میکنه به همه تون اون امروز چهل و دو روزشه... قرار شد از این مدت براتون بگم پس بفرمایید بخونید... از شنبه صبح بیست دی ماه دردام شروع شدن البته خیلی خفیف بودن. هنوز خونه خودمون بودم. اونروز غذا...
-
به دنیا سلام کن دخترم!
چهارشنبه 24 دیماه سال 1393 13:58
سلام به دوستای گلم... خبر خبر خبر من بالاخره مامان شدم بعد از نه ماه انتظار...دختر کوچولوم بامداد یکشنبه ساعت یک و نیم دنیا اومد...در اولین فرصت میام براتون از این چند وقته تعریف میکنم...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 24 دیماه سال 1393 13:51
سلام به دوستای گلم... خبر خبر خبر
-
رمز و میلاد
چهارشنبه 17 دیماه سال 1393 23:55
پست قبل جدیده...سیسمونی فاطمه گلم اگر رمز و یادتونه که هیچ اگر هم نه که فقط از دوستان خودم که جزء لیست دوستان وبلاگیم هستن و رمز و ندارن بگن تا بهشون رمز و بدم... در ضمن دلم می خواد پیشاپیش میلاد پیامبر بزرگمون حضرت محمد (ص) و همینطور امام جعفر صادق (ع) رو به همه تبریک بگم...ایشالا عیدی خوبی از این بزرگواران...