این مدت خیلی جاها برف اومده انگار و منم که تا به حال برف ندیدم با حسرت تصاویر خوشکل تلویزیون و دنبال می کنم...یعنی وقتی مناظر برفی تی وی رو می بینم همه ش آه می کشم و به روح و روان کسی که اولین بار این شهر رو تو این منطقه از کشور بنا نهاد یه بد و بیراهی نثار می کنم!!(این یه شوخی بود و شما جدیش نگیرید آخه پشت سر مرده که نباید بد گفت!)
البته امسال هم به غیر از یکی دوباری که اونم خدا رو شکر در حد یه زمین خیس شدن بود بارون نبارید و ما فقط از زمستون سرماش نصیبمون شد و بس...دیگه مجبوریم یه جوری خودمون و قانع کنیم تا لااقل حسرت به دل از دنیا نریم!!
کلا زمونه ما رو قانع بار آورده!! می بینید تو رو خدا؟
...
امروز سر کلاس ورزشی برگشته می گه شما دو جلسه غیبت داشتی و من با دهان باز موندم که چه زمانی غیبت داشتم و خودم خبر نداشتم؟! تازه وقتی بهش می گم من همه جلسات و اومدم می گه نه من یادمه یکی دو جلسه ای نبودی!! خلاصه از من اصرار و از اون انکار...جالبیش اینجاست که غیبتم و هم تو دفتر زده!! حالا جالبترش اینجاست که من نمی دونم چه وقت این دفتر حضور و غیاب و پر کرده که من متوجه نشدم!!لااقل باید صدا می زد واسه حضور و غیاب! حالا جالب ترترش اینجاست که این خانوم غیبت من و همون جلسه دوم به بعد زده نمی دونم با وجود این همه تازه وارد چه جوری اسم من تو ذهن خلاقش مونده!! خلاصه هنوز در عجبم!ای بابا یکی به این خانومه حالی کنه من همه جلسات و حضور داشتم!!کلا یه بلورین منضبطی هستم من که بیا و ببین!الان کاملا مشخص شد می خوام از خودم تعریف کنم؟!